اولین محرم
این پست رو با تاخیر گذاشتم
اولین محرم زندگی تو گذروندی.یه شب سرد پاییزی مامان جون و بابا جون یه لباس برای همایش شیرخوارگان برای عسلوک بابا خریدن.لباسریزمیزه مامان براش بزرگ بود و نیاز به خیاطی داشت که زحمتش رو مامان جون کشیدن.
روز مراسم گلبرگم به همراه مامان جون و آقاجون و من راهی حرم امام رضا(ع) شد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی